نامه به دختر گلم
شعر تقدیم به دختر گلم🌹
او وارد اتاقش شد و سرش را بوسید
سپس در کنار تخت بیمارستان خود نشست.
دستش را گرفت و محکم نگه داشت
و آرزو می کرد که او قدرت جنگیدن داشته باشد.
آنها با هم نشستند ، ساکت و غمگین ،
یک دختر و پدر در حال مرگ او.
او اشکهایی را دید که سعی در پنهان کردن آن داشت.
نگاهش کرد و بعد گریه کرد.
"بابا ، بابا ، لطفاً نرو.
مرا تنها نگذار اینجا.
دلم برایت تنگ شده
من هنوز به تو احتیاج دارم شما باید بمانید. "
"دختر کوچک ، من تو را خیلی دوست دارم.
می خواهم بمانم اما باید بروم.
من همیشه اینجا در قلب تو خواهم بود.
ما با هم هستیم اما از هم جدا هستیم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی